حدیث بساط از ادله ولایت علی بن ابی طالب (ع) می باشد

حدیث بساط از ادله ولایت علی بن ابی طالب (ع) می باشد

تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۹
قدیریان گفت: حدیث بساط از ادله ولایت علی بن ابی طالب (ع) می باشد.

به گزارش خبرنگار شهرستان های استان تهران خبرگزاری شبستان در زوز ۲۵ ذی الحجه امیرالمومنین حضرت علی (ع) با اصحاب کهف به سخن گفتن پرداختند که این گفت و گو در روایات به حدیث بساط مشهور می باشد.

در همین زمینه حجت الاسلام غلامعلی قدیریان مدیر ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری مساجد استان تهران در گفت و گو با خبرنگار خبرگزاری شبستان به بیان شرح ما وقع حدیث بساط پرداخت و گفت:از ابی جعده نقل شده است در بصره به مجلس انس‌بن‌مالک رفتم و او مشغول صحبت بود، یک نفر بلند شد و گفت: ای مصاحب رسول الله؛ این لکه‌هایی که در تو می‌بینم چیست؟ پدرم از رسول الله روایت کرده که خداوند، مؤمن را به برص و جذام مبتلا نمی‌کند!
انس، سرش را به سمت زمین آورد و چشمانش پر از اشک شد، سپس گفت: «دَعْوَهُ الْعَبْدِ الصَّالِحِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع نَفَذَتْ فِیَّ»دعاي بنده صالح، علی بن ابی طالب در حق من مستجاب شده است.مردم از کنار و اطراف بلند شدند و اطراف انس را گرفتند و سبب این حالت را جویا شدند. انس گفت: بگذرید از این مطلب. مردم اصرار کردند. انس گفت: سر جایتان بنشینید و این حدیث را گوش دهید تا سبب دعای علی را بفهمید: شخصی از هِندِف (از قرای مشرق‌زمین)، بساطی(فرش) از مو برای پیامبر هدیه آورد، پیامبر مرا به دنبال ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و سعید و عبدالرحمن‌بن‌عوف زهری فرستاد، ایشان را آوردم و علی‌بن‌ابی‌طالب پیش پیامبر بود.پیامبر به من فرمود: بساط را پهن نما. پهن کردم و همه روی آن نشستیم، علی‌بن‌ابی‌طالب به باد دستور داد که بساط را حرکت دهد، پس در آسمان حرکت نمودیم، پس از مدتی فرمود: ما را بر زمین قرار بده، پس قرار داد و ایشان گفت: می‌دانید کجا هستیم؟ گفتیم: الله و رسوله و ولیه اعلم، فرمود: اینجا مکان اصحاب کهف و رقیم است، بلند شوید تا سلام کنیم.

ابوبکر و عمر بلند شدند و گفتند: السلام علیکم یا اهل الکهف و الرقیم، جوابی نیامد!طلحه و زبیر سلام کردند، جوابی نیامد!من و عبدالرحمن بلند شدیم و من گفتم: أَنَا أَنَسٌ خَادِمُ رَسُولِ اللَّهِ ع السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیم، جوابی نیامد!علی‌بن‌ابی‌طالب بلند شد و فرمود: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْحَابِ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ الَّذِینَ کَانُوا مِنْ آیَاتِ اللَّهِ عَجَباً ناگهان همه به یکباره گفتند: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا وَصِیَّ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ!

حضرت به اصحاب کهف فرمود: چرا جواب بقیه اصحاب رسول الله را ندادید؟گفتند: لَیْسَ مَعَنَا إِذْنٌ أَنْ نَرُدَّ السَّلَامَ إِلَّا إِلَى نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ ( ماموريم که بعد از مردن حرف نزنيم و تکلم نکنيم مگر با پيغمبري يا وصي پيغمبري)علی علیه السلام فرمودند : ای اصحاب رسول الله؛ آیا شنیدید؟ همه گفتیم: بله یا امیرالمؤمنین

وی در ادامه افزود:حضرت فرمود: در مکان خود بنشینید تا برگردیم، نشستیم و به باد دستور حرکت داد، حرکت کردیم تا اینکه خورشید غروب کرد و به باد دستور پایین آمدن داد و روی زمین فرود آمدیم. زمینی سرخ مانند زعفران که هیچ آب و گیاهی در آن نبود!گفتیم: یا علی؛ نماز نزدیک است و آبی برای وضو نداریم! حضرت به کناری رفت و پای بر زمین مالید، ناگهان چشمه‌ای گوارا جوشید و فرمود: این هم آب؛ اگر طلب نمی‌کردید، جبرئیل از بهشت آب می‌آورد.پس وضو گرفتیم و نماز خواندیم و حضرت پس از مدتی نماز خواندن، فرمود: در مکان خود بنشینید، به‌زودی نماز یا مقداری از نماز رسول الله را درک می‌کنید.سپس به باد، دستور حرکت داد و تا به مسجد رسول الله رسیدیم و ایشان یک رکعت از نماز عشاء را خوانده بود. …

سپس پیامبر رو به ما کرد و به من فرمود: تو قضیه را می‌گویی یا من بگویم؟! گفتم: از دهان شما، شیرین‌تر است. پیامبر، از اول تا آخر جریان را نقل فرمود به‌گونه‌ای که گویا با ما بوده است.

سپس فرمود: ای انس؛ آیا زمانی که پسر عمّم درباره این جریان از تو شهادت خواست، شهادت می‌دهی؟ گفتم: بله یا رسول الله.
قدیریان در انتها اضافه کرد: انس می گوید: زمانی که ابوبکر خلیفه شد، روزی پیش او بودم و مردم دورش جمع بودند که علی‌بن‌ابی‌طالب آمد و به من فرمود: آیا به فضیلت بساط و یوم الجُبّ، شهادت می‌دهی؟گفتم: یَا عَلِیُّ قَدْ نَسِیتُ لِکِبَرِی (بنابر روایت دیگری : پیری بر من فائق آمده و من فراموش کرده ام )
حضرت فرمود: با وجود وصیت و سفارش پیامبر، اگر داری آن را کتمان می‌کنی، فَرَمَاکَ اللَّهُ بِبَیَاضٍ فِی وَجْهِکَ وَ لَظًى فِی جَوْفِکَ وَ عَمًى فِی عَیْنَیْکَ فَمَا قُمْتُ مِنْ مَقَامِی حَتَّى بَرِصْتُ وَ عَمِیتُ.
 اگر مداهنه نمايي و بخاطر داشته باشي و بعد از آنکه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرموده کتمان شهادت کرده باشی حق تعالي سفيدی در روی تو و آتشي در جوف تو و کوری در چشم تو پديد آورد که پنهان نتواني داشت و من از آن مجلس برنخاستم الا به آن سه مرض گرفتار شدم و قادر بر روزه ماه مبارک رمضان نيستم و طعام در معده من قرار نمي گيرد و به آن حال بود تا از دنیا رفت.

 

پایان پیام/ 704