
کانون شهدای احمد آباد دئفه
مسجد النبي (ص)
امتياز فهما (1401) : 2180 امتياز (از 240 هزار)
امتياز فهما (1400) : 10040

تازهای نشر
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۴۰۰
حوض خون به چاپ هفتم رسيد چاپ هفتم کتاب «حوض خون»، روايت زنان انديمشک از رختشويي در دفاع مقدس که تدوين و نگارش آن برعهده فاطمهسادات ميرعالي بوده است، به همت انتشارات «راه يار» منتشر و راهي بازار نشر شد. «حوض خون»، خاطرات و روايتهاي ۶۴ نفر از بانوان انديمشکي درباره فعاليتشان در بخش رختشويي البسه رزمندگان دفاع مقدس است که فاطمهسادات ميرعالي، زهرا بختور، سمانه نيکدل، سميه تتر، نسرين تتر، مهناز الفتيپور، آمنه لهراسبي و نرگس ميردورقي تحقيق آن را برعهده داشتهاند
.
بخشي از کتاب حوض خون
شوهرم چند ماه يک بار از جبهه مياومد خونه، بيچاره مرا با دستهاي زبر و زخم شده ميديد. تازه بوي وايتکس هم ميدادم. خدا رحم کرد طلاقم نداد! اول ِ مصاحبهها درد و زجرشان توي ذهنم پررنگ بود، اما انتهاي مصاحبه وقتي متوجه ميشدم هنوز حاضر هستند پاي انقلاب جان بدهند، وقتي تلاش ميکردند راهي براي شستن لباسهاي رزمندگان جبهۀ مقاومت پيدا کنند و بعضي از آنها از من ميپرسيدند »راهي سراغ نداري بريم سوريه لباس رزمندهها رو بشوريم؟«، معادلات ذهنم دربارۀ اينکه افرادي زجرکشيده هستند به هم ميخورد. خانمهاي رختشويي با وجود همۀ سختيها و دردهايي که ديدهاند و از نزديک تکههاي بدن شهدا را لمس کردهاند، روح زينبي دارند و با بيان تمام تلخيها، از شستن لباس رزمندهها به زيبايي ياد ميکنند. ا گر غير از اين بود، اکنون با وجود ناتواني، باز پاي ثابت فعاليتهاي انقلاب نبودند. يادم هست براي هشتمين جشنوارۀ عمار در انديمشک، همين خانمها پاي کار آمدند و روز افتتاحيه، خودجوش براي افراد شرکت کننده آش درست کردند. پاي ديگهاي آش صلوات ميفرستادند و شعار ميدادند و اين حس وحال، تجلي روزهاي رختشويي بود.
.
بخشي از کتاب حوض خون
شوهرم چند ماه يک بار از جبهه مياومد خونه، بيچاره مرا با دستهاي زبر و زخم شده ميديد. تازه بوي وايتکس هم ميدادم. خدا رحم کرد طلاقم نداد! اول ِ مصاحبهها درد و زجرشان توي ذهنم پررنگ بود، اما انتهاي مصاحبه وقتي متوجه ميشدم هنوز حاضر هستند پاي انقلاب جان بدهند، وقتي تلاش ميکردند راهي براي شستن لباسهاي رزمندگان جبهۀ مقاومت پيدا کنند و بعضي از آنها از من ميپرسيدند »راهي سراغ نداري بريم سوريه لباس رزمندهها رو بشوريم؟«، معادلات ذهنم دربارۀ اينکه افرادي زجرکشيده هستند به هم ميخورد. خانمهاي رختشويي با وجود همۀ سختيها و دردهايي که ديدهاند و از نزديک تکههاي بدن شهدا را لمس کردهاند، روح زينبي دارند و با بيان تمام تلخيها، از شستن لباس رزمندهها به زيبايي ياد ميکنند. ا گر غير از اين بود، اکنون با وجود ناتواني، باز پاي ثابت فعاليتهاي انقلاب نبودند. يادم هست براي هشتمين جشنوارۀ عمار در انديمشک، همين خانمها پاي کار آمدند و روز افتتاحيه، خودجوش براي افراد شرکت کننده آش درست کردند. پاي ديگهاي آش صلوات ميفرستادند و شعار ميدادند و اين حس وحال، تجلي روزهاي رختشويي بود.