◼️ قصه درد سوريه

قصه ي درد سوريه افزون
هست از حد مثنوي بيرون
سال ها با مقاومت جنگيد
ثمر آن تلاش خود را ديد
حاج قاسم ميان ميدان بود
قوت قلب آن دليران بود
ختم داعش به روزگاري شد
ياد حاج قاسم افتخاري شد
سر بي جان مار در حلب است
جنبش اين گروه روز و شب است
زير چتر رژيم و آمريکا
همره ترکيه در اين غوغا
کادر سازي و تربيت گشتند
اندکي هم به اهليت گشتند
از مسير حماه به پيش آمد
عده و عده اي که بيش آمد
سوي شهر دمشق با سرعت
ارتش سوريه نداشت قدرت
اسلحه بر زمين نهادند زود
فکر کردند ، فرار بهتر بود
سازشي در برابر دشمن
آه ! افسوس ! مکر اهريمن
رفت بشار بزدل و ترسو
سوي مسکو و نقطه اي آن سو
شاد؛سيد حسن که ميدان بود
در خط ضاحيه چو شيران بود
سوريه مثل غنچه اي پرپر
جنگ و خونريزي آمده يک سر
صهيون آمد زخطه ي جولان
رعب و وحشت مزيد شد برآن
سازمان ملل که در خواب است
حمله از خاک و آسمان، آب است
زير ساختي نماند در کشور
غرب تصميم مي گرفت آن ور
اضطراب آمده به شهر دمشق
ياد رفته ز جملگي آن عشق
غفلت و تکيه حاصلش اين بود
دوستي ها همه ، نمادين بود
السلام اي رقيه و زينب
نگرانيم ما ، به روز و شب
خودتان يک عنايتي بکنيد
سوي ميدان نظارتي بکنيد
باز انگار صدر اسلام است
از معاويه حرف در کام است
رهبري در سخن که فرمودند
اين جوانان سوريه بودند
باز بايد دوباره برخيزند
سايه ظلم را به هم ريزند


✅شاعر : مرتضي حسيني اسفاد
آذر ماه ۱۴۰۳